سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نظریه های یادگیری و آنچه مربوط به علم یادگیری می­شود

نظریه های یادگیری و آنچه مربوط به علم یادگیری می­شود

نظریه های یادگیری

هدف از تدریس، یادگیری است و آنچه مربوط به علم یادگیری می­شود،  نظریه های یادگیری می­باشد. بنابراین، توجه به یادگیری و ماهیت آن برای کسی که با مقوله تدریس و آموزش سر و کار دارد، ضروری است و اینجاست که نظریه های یادگیری مطرح می شود. نظریه های یادگیری، چارچوبی از ساختار و اصولی است که به توصیف و تبیین نحوه یادگیری افراد می پردازد. با توجه به درک  صاحبنظران مختلف درباره یادگیری، تاکنون نظریه های زیادی درباره یادگیری پدید آمده است. در این جا سه رویکرد مهم یادگیری شامل رفتارگرایی، شناخت گرایی و  سازنده گرایی را مرور می کنیم.

2-2-4-1- رفتار گرایی

رفتار گرایی نظریه غالب نیمه اول قرن بیستم بود. رفتارگرایی به عنوان رویکردی به آموزش و یادگیری بر رفتار قابل مشاهده و اندازه گیری  تأکید می کند. به عبارت دیگر، نظریه یادگیری رفتار گرایی بر رفتارهای ذهنی قابل مشاهده و مشخص تاکید می ورزد. در این رویکرد یادگیرنده سعی می کند خود را با محیط انطباق دهد و در این فرایند نقش انفعالی داشته باشد. این نظریه بر اساس مطالعات پاولف[1] ، اسکینر[2]و ثرندایک[3] شکل گرفت.

رفتار گرایان معتقدند که هر رفتاری را می توان به اجزای تشکیل دهنده آن تجزیه کرد. با اموزش مهارت ها و رفتارهای جزیی است که یک رفتار کلی آموخته می شود. بر اساس این رویکرد، یادگیری هنگامی انجام می شود که تغییر قابل اندازه گیری در فراوانی عملکرد مشاهده شده صورت گرفته باشد. یادگیری در حقیقت تقویت رابطه بین رفتار ( پاسخ ) و عامل ایجاد کننده آن ( محرک ) است. پس از آنکه یادگیرنده تمرین های لازم را انجام داد، بین محرک و پاسخ رابطه ای برقرار می شود و در اصطلاح گفته می شود یادگیری صورت گرفته است. در این دیدگاه مهمترین عاملی که بر یادگیری تاثیر می گذارد شرایط محیطی است. این شرایط، محرک و چگونگی ارائه آن را در بر می گیرد. آموزش نیز در حقیقت، شرطی سازی یادگیرنده است( نوروزی و رضوی، 1390، ص34).

 

2-2-4-2- شناخت گرایی

از اوایل دهه 1920 برخی دریافتند که محدودیت هایی در رویکرد رفتار گرایانه به درک یادگیری وجود دارد. رفتارگرایان نمی توانستند منشأ بعضی از رفتارهای فردی را توضیح دهند؛ برای مثال، حل یک مسئله چگونه صورت می گیرد؟ همچنین رفتارگرایان نمی توانستند بعضی از رفتارهای اجتمایی را توضیح دهند؛ برای مثال، کودکان همه رفتارهایی را که تقویت شده اند، تقلید نمی کنند. از سوی دیگر ممکن است آنان رفتار جدیدی را مدتها پس از مشاهده، انجام دهند بدون آنکه آن رفتار تقویت شده باشد( مرجل، 1382، به نقل از : نوروزی و رضوی،1390،ص39).

برخلاف رفتارگرایان که برفرایند های ذهنی سر و کار نداشتند، شناخت گرایان بر فرایندهای ذهنی غیر قابل مشاهده ای تأکید می کنند که افراد برای یاد گرفتن و یادآوری اطلاعات یا مهارت های جدید به کار می برند. آن ها بر این باورند که یادگیری، فرایندی درونی است که ممکن است به صورت تغییر فوری در رفتار آشکار، ظاهر نشود(سیدمحمدی،1377،به نقل از : حقانی و معصومی، 1389، ص1192). شناخت گرایان بر این عقیده بودند که فرایند یادگیری تنها در فالب یک پیوند ساده محرک – پاسخ خلاصه نمی شود، بلکه ساخت های شناختی و نمادهای فکری در این میان نقش مهمی را ایفا می کنند. یادگیرنده باید فعال باشد و در جریان فعالیت خود، محتوای آموزشی را با آنچه قبلا آموخته است، تلفیق کند. شناخت هنگامی حاصل می شود که فرد بتواند مطالب آموخته شده را با ساخت شناختی خود مرتبط سازد و به فهم آن دست یابد( نوروزی و رضوی، 1390، ص 40).

 

2-2-4-3- ساختن گرایی

سازه گرایان، یادگیرندگان را افردی فعال می بینند. به اعتقاد آنها دانش از بیرون یا از دیگران کسب نمی شود، بلکه دانش، تفسیر و پردازش شخصی یادگیرنده از دریافت احساسات است. یادگیرنده در مرکز یادگیری است و آموزش دهنده نقش تسهیل کننده و مشاور را دارد. یادگیرندگان باید اجازه ساختن دانش را داشته باشند، نه آنکه دانش را با آموزش کسب کنند. سازه گرا ها یادگیری را زمینه ای  می بینند. برای فعالیت های یادگیری، یادگیرندگان اجازه دریافت اطلاعات و به کارگیری آنها را در موقعیت و زمینه خواهند داشت. اگراطلاعات در بسیاری از زمینه ها کاربرد داشته باشد، باید روش هایی به کار گرفته شود تا یادگیری چندزمینه ای را ارتقاء بخشد. بنابراین یادگیری، از آموزش یک سویه استاد به دانشجو، به ساخت و کشف دانش تغییر می کند(اندرسون و الومی[4]،2007، به نقل از: ظریف صنایعی، 1390، ص 54).

  1. 1. Pavlov
  2. Skinner
  3. Thorndike
  4. Anderson and Elloumi